جنبش دانشجویی همپای خیزشهای اعتراضی سراسری در دی ماه ۱۳۹۶ به ویژه آبان و دی ۹۸به درستی با درک بحرانهای ساختاری در عرصه رسمی انسداد ساختاری حاکم توانست جایگاه خود را با اعلام همبستگی و پیوند با جنبشهای دیگر اجتماعی نظیر زنان، کارگری، معلمان و بازنشستگان به عنوان یک نیروی تاثیرگذار اجتماعی به اثبات برساند، فعالان دانشجویی با ورود به عرصههایی چون پرداختن به معضل کودکان کار و محیط زیست، همچنان موقعیت مهم بالقوه خود را با وجود سرکوبها، احکام فلهای حبس و صدور وثیقههای سنگین حفظ کرده اند.
«طی سالهای اخیر به ویژه از ۱۳۹۶ به بعد به شکل بسیار ملموسی، در تظاهرات و اعتراضات دی ماه برای همه مردم محرز شد با آن شعار تاریخی « اصلاح طلب؛ اصولگرا دیگه تمومه ماجرا» و همه اعتراف کردیم که بناست طور دیگری فکر کنیم و دلبستگیهایی که احیاناً خیلیها به جناح اصلاح طلب داشتند دیگر قطع امید کردند».
این جملات را مژگان یکی از فعالان باسابقه دانشجویی ساکن تهران در گفتگو با «المجله» مطرح میکند.
این کنشگر اجتماعی اضافه میکند: «آن زمان برای اولین بار شعارها رنگ و بوی اقتصادی به خود گرفت در شرایطی که آن زمان هنوز از تحریمهای کنونی و قیمتهای نجومی و تورم سرسام آور خبری نبود، آن تحرکات و اعتراضات از محلهها و شهرهایی که از نظر اقتصادی محرومتر بودند ریشه گرفت در حالی که جنبش سبز، مطالبات طبقه متوسط یعنی سبک زندگی و مسائل فرهنگی را مطالبه میکرد از سوی دیگر از ۹۶ به این سو یک سری سیاستهای آلترناتیو چپ به جنبشهای اجتماعی ترزیق شد».
به گفته وی؛ آن زمان بود که جنبش دانشجویی و فضای روشنفکری بیشتر به کنشگری مارکسیستی تبدیل شد. انگار بعد از سالها و بعد از شکست مارکسیسم ارتدوکس، سنت چپ یک بار دیگر در درون ایران احیا شد و نیروهای چپ در ایران توانستند از ۹۶ به این سو ابراز وجود کنند و نفس تازهای بگیرند.
در تایید این موضوع خبرآنلاین در خرداد ۱۳۹۸ به نقل از ابراهیم فیاض؛ استاد جامعه شناسی دانشگاه تهران نوشت: «امروز در دانشگاه نه بسیج دانشجوی و نه تشکلهای اصلاح طلبی اثری ندارند، شعارهای انسان گرایانه و عدالت طلبانه در بسیج دانشجویی و تشکلهای اصلاح طلبی مطرح نیست بلکه مارکسیستها در این زمینه پرچمدار هستند…»
ساسان یکی دیگر از فعالان باسابقه دانشجویی در ادامه میگوید: «فضای دانشگاهها به ویژه از سال ۸۴ تا پایان دوره احمدی نژاد؛ فضای اصلاح طلبی بود، اگر کسی تفکرات مارکسیستی داشت در درون جنبش دانشجویی جایی نداشت، این چند دستگی در درون جنبش زنان تا همین چند سال اخیر وجود نداشت، اختلافاتی بین کنشگران جنبش زنان بود ولی به شکل چند جریانی فعلی نبود، صحبت از اپوزیسیون و فعالیتهای رادیکال خلاصه میشد در نوعی اصلاح طلبی و علاقه به میرحسین موسوی، زهرا رهنورد و کروبی و بحث از تئوری جایی نداشت. اگر هم فیگور آلترناتیو دانشگاهی وجود داشت در سخنرانی صادق زیباکلام یا در بهترین حالت بیژن عبدالکریمی خلاصه میشد».
به گفته وی؛ در تمام این سالها یک هسته چپی داشت در فضای روشنفکری تهران شکل میگرفت به واسطه یک حلقه و چهره شاخص آن مراد فرهادپور و ترجمههایی که با صالح نجفی داشت و چیزی که پیشتر با بابک احمدی و امید مهرگان ساخته میشد و از اواسط دهه ۷۰ یک سری کتابهای تئوریک از سنت نئومارکسیستی ترجمه میشد ولی گفتمان چپ سیاسی به معنای مارکسیستی در جنبشهای اجتماعی راهی نداشت و شاید در کافهها و جمعهای خصوصی روشنفکری بروز پیدا میکرد».
مژگان ادامه میدهد: «پس از افول مشروعیت و اعتبار جناح اصلاح طلب در جامعه، فضای روشنفکری و بین رهبران افکار دانشجویان و رسانهها و به ویژه با گسترده شدن روز به روز شبکههای اجتماعی و خودگردان شدن تولید محتوا، این چرخه پشت کردن به آخرین تکیه گاه سیاسی درون بدنه و کلیت جمهوری اسلامی، روی آوردن به سیاستهای چپگرای مارکسیستی که سابقه دیرینهای در جامعه روشنفکری ایران دارد را امکان پذیر کرد. به طوری که در حال حاضر « دانشجوی اصلاح طلب»، نه درون جنبش دانشجویی راهی دارد و نه «فمینیست اصلاح طلب» چندان پذیرفته شده است».
به گفته این کنشگر دانشجویی؛ پیش از این رویگردانی، جنبش دانشجویی از سه نهاد مشخص از درون دانشگاه تشکیل میشد که همیشه در تنش دائمی با یکدیگر بودند: انجمن صنفی؛ انجمن دانشجویی و انجمن اسلامی. هر کدام نماینده یک رویکرد فکری مشخص بودند و در عین حال در زمین جمهوری اسلامی بازی میکردند. تا پیش از ۹۶ تنشهایشان استراتژیک و نوع کنشگری شان با یکدیگر متفاوت بود ولی افق سیاسی آنها تفاوت چندانی نداشت.
این فعال دانشجویی با بیان این که در حال حاضر جریان تحکیم وحدت و انجمنهای اسلامی برچیده شدهاند اضافه میکند: «این دو جریان با قطع امید از هرگونه امکان سیاسی رهایی بخش درون مجراهای سیاسی، جامعه مدنی و رسانههای چاپی نظیر شرق و اعتماد و غیره از جنبش دانشجویی کنار رفته و امروز تضاد و درگیری بین انجمن علمی و انجمن صنفی است».
او توضیح میدهد: ««انجمن علمی» متشکل از دانشجویان غیر سیاسی است که به دنبال برگزار کردن کنفرانس و کارگاه و دعوت از فلان سخنران است. «انجمن صنفی» متشکل از دانشجویان رادیکال ارتدکس چپ است که به مطالبات اقتصادی دانشجویی اعم از ژتون غذای دانشگاه، هزینههای خوابگاه و شهریههای دانشگاه میپردازد. این دو انجمن که تا یکی دو سال اخیر همکاری با هم نداشتند از جانب دیگری پس زده میشدند. اما در یکی دو سال اخیر به خاطر رو آمدن سنت چپ در فضای روشنفکری یک زمین مشترکی شکل گرفت که این دو گروه را درون جنبش دانشجویی تا حد زیادی به هم نزدیک کرد، حتی ائتلافهایی بین این دو شکل گرفت، از جمله نزدیک شدن فضای تئوریک و فضای عملی در جنبش دانشجویی. امکان پذیر شدن این فضای همکاری کم کم راه را برای تزریق یک سری نظریات فمینیستی درون دانشگاه باز کرد».
در ادامه ساسان؛ فعال دانشجویی ادامه میدهد: «انجمن علمی بسیاری از رشتهها دورههای حلقههای مطالعاتی گذاشتند و خواندن آثار فمینیستی را شروع کردند. امروز انتشار بسیاری از نشریات فمینیستی، همکاری دانشجویان رشتههای مختلف از دانشکدهها و دانشگاههای مختلف را به هم پیوند داده است».
مژگان در بررسی جنبش زنان تا پیش از ۸۸ به ویژه پیرامون کمپین «یک میلیون امضا» توضیح میدهد، کمپینی که در شهریور ماه ۱۳۸۵ برای رفع تبعیض از زنان کلید خورد «گرچه تنشهای ساختاری درون این کمپین بود، ولی بدنه بیخلل یک دستی داشت به طوری که حتی همکاری اعضایی که پیش از انقلاب یا اوایل انقلاب گرایشهای چپ داشتند با اعضای اصلاح طلب کماکان ادامه داشت، یک همفکری را با هم جلو میبردند، ترجمه میکردند و مجله منتشر میکردند».
او این چند دسته شدن در جنبش زنان را محصول سالهای اخیر میداند و میگوید: «الان با یک نوع فمنیست سیاسی برانداز تابع سیاستهای نئولیبرال مواجهیم که میتوان در چهرههایی نظیر مسیح علینژاد با یک شکل خاص سیاست و فعالیت فمنیستی سراغ بگیریم، در مقابل، فمینیستهای سوسیالیست کارشان تئوریک و نوشتن مقاله و ترجمه در مورد جریانات دانشجویی در سایتهای سیاسی چپ است. این دسته از فمنیستها صرفاً در کنشگری فمینیستی تعریف نمیشوند بلکه با جنبشهای کارگری، دانشجویی یا محیط زیستی همکاری میکنند».
به گفته این فعال دانشجویی؛ گروه دیگری از فمنیستها، نسل اول فمنیستهای بعد از انقلاب هستند که اصلاح طلبند با یک نوع سیاست تسامح و تساهل و بسیار مصالحه گرایانه و مسالمت آمیز تلاش میکنند که همه مباحث را غیر سیاسی و کاملًا اجتماعی و فرهنگی نشان دهند. این جریان سوم کم کم از رده خارج شده اند. تنش اصلی بین گروه اول و دوم است، هر دو نسبت به گروه سوم رادیکالتر و سیاسیاند و این امتیاز را نسبت به فمینیستهای اصلاح طلب درون نظام دارند که سویه سیاسی رادیکال فمنیستم را بهتر درک کردهاند و به دنبال تغییر در جامعه مدنی و تغییر از پس کانالهای علی الظاهر دموکراتیک و در باطن بسیار استبدادی جمهوری اسلامی نیستند».
او ادامه میدهد: «تا پیش از کمپین « چهارشنبههای سفید» و «آزادیهای یواشکی» و مطرح شدن بسیاری از چهرههای فمنیست چپ، هم و غم فمینیست ایرانی معطوف بر این بود که نشان دهد بحثش حقوقی و قانونی است، پرهیزی برای جنبش داشت که درون دانشگاه یارگیری نکند چون خصلت دانشگاه، همیشه دانشجویی، سیاسی و رادیکال بوده. به باور فمینیست اصلاح طلب وقتی موضوعی را سیاسی نشان دهد همان تنها مجرای تغییر اجتماعی را میبندد. این عدم همکاری و همسویی بین این دو جنبش تا سالهای اخیر هم ادامه داشت اما اخیراً شاهد بودیم که تنها گروه مشروع درون جنبش دانشجویی که همکاریهای حداقلی با جنبش دانشجویی انجام میدهد فمینیستهای چپ هستند که هیچ وقت با دو گروه دیگر اتصالی نداشتد و خودجوش و جدا از بدنه اصلی جنبش زنان رشد کردهاند».
ساسان در ادامه درباره نقشآفرینی جنبش دانشجویی در همبستگی با جنبش زنان میگوید: «در تابستان ۹۸ یک گردهمایی بسیار پرجمعیت از دانشجویان دختر و پسر در پردیس مرکزی دانشگاه تهران برگزار شد که علیه حجاب اجباری تظاهراتی داشتند زمانی که کلاسها تعطیل بودند، آن گردهمایی، شاید از معدود اتفاقاتی بود که درون دانشگاه به دست جنبش دانشجویی و فعالان فمنیست اتفاق افتاد، اما به همین هم نمیتوان خوشبین بود، براساس اطلاعات شفاهی و روایتهای منتشر شده در درون انجمن صنفی و جنبش دانشجویی هنوز بحث مطالبات زنان و فمینیستی در درجه دوم اهمیت قرار دارد و همچنان بسیاری از فعالین صنفی دانشجویی دختر میگویند که صدای آنها به اندازه همتای پسرشان شنیده نمیشود یا مشروعیت و مقبولیت ندارد».
به گفته وی؛ این فرهنگ مردسالار هر قدر که با ژست روشنفکری خود را پنهان کند، ولی کماکان رندانه به حیات خود ادامه میدهد و آن مناسبات مردسالار حتی در چنین فضاهای رادیکال و مترقی هم وجود دارد».
پس از شیوع ویروس کرونا و به دنبال آن تعطیلی دانشگاهها در سراسر ایران احضار، بازداشت، حبسهای طولانیمدت و احکام سنگین انضباطی دانشجویان و فعالان حقوق زنان پیوسته افزایش داشته است که میتوان به علی یونسی و امیرحسین مرادی دو دانشجوی نخبه و المپیادی زندانی اشاره کرد که با وجود گذشت بیش از ۱۰ ماه از بازداشت، همچنان به صورت بلاتکلیف در بند ۲۰۹ زندان اوین به سر میبرند.